تنها چرا
رفتی سفر ای دلبرم آخر بگو بی ما چرا
گر قصد رفتن داشتی باشد ولی تنها چرا
بی ما تو چونی ، چون کنی ، قلب که را پرخون کنی
دیگر که را مجنون کنی لیلا دراین صحرا چرا
در باغ دل تا دیدمت ، چون گل ز شاخه چیدمت
تا هر شبا نگه بویمت ، دوری ز آشنا چرا
حالا که زیبا تر شدی ، همتای نیلو فر شدی
از جمله گلها سر شدی ، دوری بگو زما چرا
قصد جدایی کرده ای ، جانا چنین کاری مکن
شایسته از تو کی بوُد ، ترک من شیدا چرا
بادل به کویت آمدم ، تا دل نوازیم کنی
بیدل زکویت بر شدم ، این بوُد وفا بما چرا
هر جا روم بی تو غمست ، اندوه ، رنج وماتمست
هر چه بگویمت کمست ، قصه وماجرا چرا
« مسکین» شهر تو منم ، از کوی تو دل چون کَنَم
بی ننگ نام ومسکنم ،کردی مرا رسوا چرا