قامتت سرو بلند و طرّ ُه ات بوی شاداب
پیکرت گلبن ، بگلشن میوات لیموی پر آب
همچو آهو می خرامی ، خوش ادا در دشت و صحرا
می تراود عطر ناقه ، از توای آهوی بی تاب
اندک اندک با نسیمی ، می شوی همراز و همدل
باد بازی می کند با ، آن شکنج مو ی پر تاب
خوش تراود عطر وبویی ، روح پرور از دو ز لفت
تا صبا پیچیده بر آن ، رشته گیسوی شب تاب
باغبان افکنده فرشی ، از بنفشه در چمنزار
می کند هر دم نوازش ، چشم نرگس را ز خواب
شرمت ای خار ندامت چو نشینی در بر گل
چون کنی هر دم ستیزه ، با عروس باغ آداب
چهره را منما تو گلگون ، تا نیازاری دلی
نازم آن یاری که دارد ، فطرتی نیکو و نایاب
پای سروی ، جو کناری خوش ادا «مسکین » چه زیبا
ماه رخساری نشسته ، با رخی مانند مهتا ب